جدول جو
جدول جو

معنی صالح ابن سعید - جستجوی لغت در جدول جو

صالح ابن سعید
ابن سعید. از خواص محبین اهل بیت است. و در خان الصعالیک سامرا درک خدمت امام علی النقی کرد و از او روایت کند. (حبیب السیر چ تهران جزء اول از ج 2 ص 435)
ابن سعید (یا سعد). وی مؤذن عمر بن عبدالعزیز بود. (تاریخ ابن عساکر ج 6 ص 369) (سیرۀ عمر بن عبدالعزیز ص 179)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ابن سعید. گویند: عبدان از او نام برده ولی این خطاست چه این نام بواسطۀ تصحیف و افتادگی پیش آمده است، زیرا در سلسلۀ رواتی که عبدان آورده خالد بن سعد است نه خالد بن سعید. (از الاصابه قسم 4 ج 1 ص 154)
لغت نامه دهخدا
ابن ولید. او از جدۀ خود و از وی ابوسلمۀ تبوذکی روایت کند و مجهول است. ابن حبان او را درزمرۀ ثقات آورده است. (لسان المیزان ج 3 ص 177)
لغت نامه دهخدا
ابن سندی. شیخ طوسی در رجال وی را در عداد ’من لم یرو عنهم’ شمرده و گوید: اواز انس بن عبدالرحمن و از وی ابراهیم بن هاشم روایت کند. و در فهرس گوید او را کتابی است که احمد بن ابی عبدالله از وی روایت کرده است. (تنقیح المقال ج 2 ص 92)
ابن سندی. شیخ حر در أمل الاّمل گوید: مردی نیک و از شاگردان علامۀ حلی است. (روضات الجنات ص 330 ذیل ترجمه صالح بن حسن جزائری)
لغت نامه دهخدا
ابن رشید. وی فرزند هارون الرشید است و هنگام مرگ هارون به سل در قریۀ سناباد به ظاهر طوس حضور داشت و بر او نماز گزارد. (مجمل التواریخ ص 349) (کامل ابن اثیر ج 6 ص 85). ابن ابی اصیبعه از فرخ خادم مولی صالح آرد که: صالح به بصره بود و ابوالرازی عامل وی نیز بدانجابود. و چون جبرئیل بن بختیشوع خانه خویش در میدان احداث کرد از مولای من درخواست تا پانصد ساجه بدو عطا کند و هر ساج را سیزده دینار بها بود. مولای من گفت پانصد بسیار است ولی ابوالرازی را نویسم تا دویست ساج تو را دهد. جبرئیل گفت نخواهم، من به مولای خود گفتم چنان بینم که جبرئیل به کین تو برخیزد. گفت جبرئیل نزد من خوارتر از هر خوار است، چه من هیچگاه داروی او بکار نبرم و معالجت او نپذیرم. سپس مولای من از امیرالمؤمنین مأمون درخواست تا به مهمانی او رود. مأمون بپذیرفت و مولای من مجلسی آراست و چون مأمون بیامد و بنشست جبرئیل بدو گفت رخسار تو را دیگرگون بینم، سپس برخاست و نبض او بگرفت و گفت امیرالمؤمنین شربت سکنجبین خورد و غذا را واپس اندازد تا حال معلوم شود. مأمون چنان کرد و جبرئیل پی درپی نبض او میگرفت و چیزی نگذشت که خادمان جبرئیل با طبقی که در آن قرصه ای نان و آشی از کدو و ماش بود بیامدند و جبرئیل گفت روا ندارم که امیرالمؤمنین امروز از گوشت حیوانات خورد و بهتر که بدین غذا اکتفا کند. مأمون از آن غذا بخورد و بخفت و چون از خواب برخاست جبرئیل گفت بوی نبیذ حرارت را زیاد کند، رأی آن است که بازگردید. پس مأمون به خانه بازگشت و همه نفقۀ مولای من بهدر شد، سپس مولای من مرا گفت میان پذیرفتن دویست ساجه از پانصد ساجه و دعوت خلیفه جمع کردن میسر نباشد. (عیون الانباء ج 1 ص 133). و مادر صالح یکی از کنیزان هارون بود. (ابن اثیر ج 6 ص 86). و نیز ابن اثیر گوید: چون هارون در خراسان درگذشت صالح امین را نامه کرد و با آن عصا و برده و انگشتری خلافت بهمراه رجاء خادم نزد وی به بغداد فرستاد. (ابن اثیر ج 6 ص 88) (حبیب السیر جزء سوم از ج 2 ص 286). و ابن عبدربه نام مادر صالح را نادر نوشته است. (عقدالفرید ج 5 ص 396)
لغت نامه دهخدا
ابن دعیم. طبرانی و بغوی او را به ضعف متهم کنند. (لسان المیزان ج 3 ص 168)
لغت نامه دهخدا
ابن سعید أحول. شیخ طوسی در رجال او را از اصحاب امام کاظم موسی بن جعفر (ع) شمرده وگوید مجهول الحال است. سیدصدرالدین او را با صالح بن سعید قماط یکی دانسته است. (تنقیح المقال ج 2 ص 92)
لغت نامه دهخدا